وبلاگ رسمی سلمان حدادی

ارتباط مستقیم با سلمان حدادی

ایا امیرالمومنین به امامت خود استناد کرد به نظر سلمان حدادی؟

احتجاج امیرالمومنین به امامت خود
آیا امیرالمومنین علی علیه السلام به امامت خود احتجاج و استناد نموده است؟
امام علی علیه السلام بارها به امامت و خلافت خود استدلال کرده است که به طور نمونه به برخی از این موارد اشاره میشود:
۱ـ ولایت ویژه آل محمّد (ص) است
بعد از آن که صحابه رسول خدا بر عثمان شوریده و او را کشتند و با امام علی علیه السلام بیعت کردند ، امام خطبه خواندند و در بخشی از آن فرمودند :
لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ .
کسى را با خاندان رسالت عترت پیامبر (علیه السلام) نمیشود مقایسه کرد ، و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود.
عترت پیامبر (ص) اساس دین، و ستونهاى استوار یقین میباشند، شتابکننده، باید به آنان باز گردد، و عقب مانده، باید به آنان بپیوندد . ولایت حق مسلم آل محمد است ، و این ها وصى و وارث رسول اکرم صلى اللّه علیه وآله هستند .
۲ . الآن حق به حقدار رسید .
الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ .
نهج البلاغة عبده ، ج ۱ ، ص ۳۰ و نهج البلاغة ( صبحی الصالح ) ، الخطبة ۲ ص ۴۷ ، شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید ، ج ۱ ، ص ۱۳۹ و ینابیع المودة ، قندوزی حنفی ، ج ۳ ، ص ۴۴۹ .
و هم اکنون با قبول ولایت من ، حق به حقدار رسید ، و حقیقت بجایگاه اصلی خود منتقل گشت .
یعنی تا به حال ، حق مرا غصب کرده بودید و به کسانی داده بودید که حقشان نبود و لیاقت این مقام را نداشتند .
۳ ـ على خلافت را حق مسلم خویش مى دانست
ودر خطبه ۶ نهج البلاغه مى فرماید :
فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَراً عَلَیَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى یَوْمِ النَّاسِ هَذَا .
به خدا سوگند مرا همواره از حق خویش محروم ساختند و از هنگام وفات رسول خدا تا امروز حق مرا باز داشتند .
۴ . علی علیه السلام خلفاء را غاصب می‌داند :
روایت بسیاری از زبان امام علی علیه السلام وجود که می‌فرماید : ” خلافت را از من غصب کردند ” . آن حضرت در نامه‌ای به برادرش عقیل می‌نویسد :
قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوَازِی فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّی .
همانا آنان ( قریش ) در جنگ با من متّحد شدند آن گونه که پیش از من در نبرد با رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) هماهنگ بودند ، خدا قریش را به کیفر زشتى هایشان عذاب کند ، آن ها پیوند خویشاوندى مرا بُریدند ، و حکومت فرزند مادرم (پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را از من ربودند .
نهج البلاغة ، نامه ۳۶ .
و در روایت دیگر می‌فرماید :
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی .
نهج البلاغه ، خطبه ۱۷۲ و شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید ، ج ۴، ص۱۰۴٫
بار خدایا از قریش و تمامى کسانى که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم ؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود ، با یکدیگر هم داستان شدند .
ابن قتیبه می‌نویسد :
أخذتم هذا الأمر من الأنصار ، واحتججتم علیهم بالقرابة من النبی صلى الله علیه وسلم ، وتأخذونه منا أهل البیت غصبا ؟
الامامة والسیاسة بتحقیق الزینی، ج ۱، ص ۱۸٫
شما این امر را (خلافت را ) از انصار گرفتید و در مقابل آن‌ها احتجاج به خویشاوندی با پیامبر کردید ؛ اما همان را از ما اهل بیت غاصبانه گرفتید .
اگر قرار باشد مسأله خلافت منوط به خویشاوندی باشد ، ما اهل بیت از همه شما به پیامبر نزدیک‌تر هستیم .
همچنین ابن أبی الحدید می‌نویسد :
اللهم أخز قریشا فإنّها منعتنی حقى ، وغصبتنی أمرى .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج۹ ، ص۳۰۶ .
خداوندا ! قریش را ذلیل و خوار فرما ؛ چون آنان حقم را گرفتند و حقم را غصب کردند .
فجزى قریشا عنى الجوازى ، فإنهم ظلمونی حقى ، واغتصبونی سلطان ابن أمی.
[خداوندا ] قریش را که به من ظلم و حقم را غصب کردند ، مجازات کن . آنان فرماندهی و امامت فرزند مادرم را به ناحق گرفتند .
شرح نهج البلاغة ، ج ۹ ، ص۳۰۶٫
و در روایت دیگری می‌فرماید :
أما بعد فإنه لما قبض الله نبیه صلى الله علیه وآله وسلم قلنا نحن أهله وورثته وعترته وأولیاؤه دون الناس ، لا ینازعنا سلطانه أحد ، ولا یطمع فی حقنا طامع ، إذ انبرى لنا قومنا ،

ا سلطان نبینا ، فصارت الامرة لغیرنا وصرنا سوقة یطمع فینا الضعیف ، ویتعزز علینا الذلیل ، فبکت الأعین منا بذلک ، وخشنت الصدور ، وجزعت النفوس . وأیم الله ، لولا مخافة الفرقة بین المسلمین ، وأن یعود الکفر ویبور الدین لکنا على غیر ما کنا لهم علیه .
شرح نهج البلاغة ، ج ۱ ، ص ۳۰۸ و ۳۰۷ .
چون رسول خدا از این دنیا رخت بر بست ، گفتم : ما خاندان او و عترت و وارثان او هستیم نه دیگران ،‌ و در امر جانشین وی ، کسی را یارای جنگیدن با ما نیست ، و هیچ کس نباید در آن چه حق ما است طمع ورزد ؛ اما پس از آن که خویشان و نزدیکان ما از ما دور شدند ، جانشینی پیامبر را غصب کردند و سر رشته امور به دست دیگری افتاد و آن گونه ضعیف شدیم که هر کسی در باره حق ما طمع می‌کرد و آدم‌های پست و ذلیل ، عزت فروشی می‌کردند ؛ چشمان ما اشک ریز شد و سینه‌ها خشن گردید و ناله‌ها بلند شد . قسم به خدا که اگر ترس از دو دستگی و اختلاف بین مسلمانان نبود ، و این که کفار مسلط شوند و دین نابود شود ، به گونه دیگری رفتار می‌کردم .
ابن عبد البر در الاستیعاب ، روایت را این‌گونه نقل می‌کند :
لما خرج طلحة والزبیر کتبت أم الفضل بنت الحارث إلى علی بخروجهم فقال علی [ علیه السلام ] العجب لطلحة والزبیر إن الله عز وجل لما قبض رسوله صلى الله علیه وسلم قلنا نحن أهله وأولیاؤه لا ینازعنا سلطانه أحد فأبى علینا قومنا فولوا غیرنا وأیم الله لولا مخافة الفرقة وأن یعود الکفر ویبوء الدین لغیرنا فصبرنا على بعض الألم ثم لم نر بحمد الله إلا خیرا ثم وثب الناس على عثمان فقتلوه ثم بایعونی ولم استکره أحدا وبایعنی طلحة والزبیر ولم یصبرا شهرا کاملا حتى خرجا إلى العراق ناکثین اللهم فخذهما بفتنتهما للمسلمین .
الاستیعاب – ابن عبد البر – ج ۲ – ص ۴۹۷ – ۴۹۸ .
پس از آن که طلحه و زبیر عهد شکنی کردند و به گروه دشمنان علی (علیه السلام) پیوستند ، ام الفضل دختر حارث نامه‌ای به علی علیه السلام نوشت و آن حضرت را آگاه کرد . علی علیه السلام فرمود :
از طلحه و زبیر تعجب می‌کنم ؛ زیرا پس از وفات پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) گفتیم : ما خاندان و سر پرست امور هستیم ، و کسی نباید در این امر با ما مخالفت کند ؛ ولی خویشان ما سر پیچی و کوتاهی کردند و دیگران را بر ما ترجیح دادند ، به خدا قسم که اگر ترس از تفرقه مسلمانان و بازگشت کفّار و نابود شدن دین نبود طوری دیگری برخورد می کردیم . بر سختی‌ها صبر کردیم که به لطف خدا برای خیر بود .
۵ ـ اعراض مردم براى على (ع) غیر قابل باور بود
و در نامه خود به مردم مصر مى نویسد :
فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لا یَخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلَّا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَان یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّد ص فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّام قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ
نهج البلاغة ، نامه شماره ۶۲ ، کتابه إلى أهل مصر مع مالک الأشتر لمّا ولاه إمارتها ، شرح نهج البلاغه ، ابن أبی الحدید ، ج ۶ ، ص۹۵ و ج۱۷ ، ص۱۵۱ و الإمامة والسیاسة ، ابن قتیبه الدینوری ، ج ۱ ، ص۱۳۳ بتحقیق الدکتور طه الزینی ، ط مؤسسة الحلبی القاهرة .
به خدا سوگند باور نمى کردم و به ذهنم خطور نمى کرد که ملت عرب این چنین به توصیه هاى رسول اکرم پشت و پا زده و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد ، تنها نگرانى من ، روى آوردن بدون حساب مردم به طرف ابوبکر بود ؛ ولى من زیر بار این چنین بیعتى که شاخصه هاى دینى نداشت نرفتم ، تا آنجا که دیدم گروهى ، از اسلام برگشته و براى نابودى دین محمد ( صلى الله علیه وآله وسلم ) کمر همت بسته اند و ترسیدم اگر به یارى اسلام و مسلمانان بر نخیزم ، باید شاهد رخنه جبران ناپذیرى در دین باشم و یا نابودى آن را نظاره کنم ، که این مصیبت بر من دشوارتر از رها کردن حکومت بر شماست که کالاى چند روزه دنیاست ، وبه زودى ایّام آن مى گذرد چنانکه سراب ناپدید شود ، و یا چونان پاره هاى ابر که زود پراکنده مى گردد.
پس در میان آن همه آشوب و غوغا بپا خواستم تا آنکه باطل از میان رفت ، ودین استقرار یافته و آرام شد .
۶ . ابوبکر نیز به حقانیت من آگاه بود
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُط

ْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ.
نهج البلاغه، خطبه ۳٫
آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامۀ خلافت را بر تن کرد ؛ در حالى که مى دانست ، جایگاه من در حکومت اسلامى ، چون محور سنگ هاى آسیاب است (که بدون آن آسیاب حرکت نمی کند) او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد .
۷٫ امام علی علیه السلام خودش را احق به خلافت می‌دانست
و من خطبة له(علیه السلام) لما عزموا على بیعة عثمان :
لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لاَُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.
همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم ، سوگند به خدا ! به آن چه انجام داده اید گردن مى نهم ، تا هنگامى که اوضاع مسلمین روبه راه باشد ، و از هم نپاشد ، و جز من به دیگرى ستم نشود ، و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم ، و از آن همه زر و زیورى که به دنبال آن حرکت می کنید ، پرهیز می کنم .
ابن قتیبه دینوری در الإمامة والسیاسة می‌نویسد :
فقال علی کرم الله وجهه : الله الله یا معشر المهاجرین ، لا تخرجوا سلطان محمد فی العرب عن داره وقعر بیته ، إلى دورکم وقعور بیوتکم ، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فی الناس وحقه ، فوالله یا معشر المهاجرین ، لنحن أحق الناس به . لأنا أهل البیت ، ونحن أحق بهذا الأمر منکم ما کان فینا القارئ لکتاب الله ، الفقیه فی دین الله ، العالم بسنن رسول الله ، المضطلع بأمر الرعیة ، المدافع عنهم الأمور السیئة ، القاسم بینهم بالسویة ، والله إنه لفینا ، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبیل الله ، فتتزدادوا من الحق بعدا . فقال بشیر بن سعد الأنصاری : لو کان هذا الکلام سمعته الأنصار منک یا علی قبل بیعتها لأبی بکر ، ما اختلف علیک اثنان .
الامامة والسیاسة بتحقیق الزینی، ج ۱، ص ۱۹٫
علی ( علیه السلام ) فرمود : ای گروه مهاجران ! خدا را خدا را در نظر بگیرید ، رهبری پس از محمد ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از خانواده‌اش بیرون نبرید تا به خانه‌های خودتان وارد شود ، و کسانی که شایستگی رهبری پس از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را دارند از این مقام دور نکنید ، به خدا قسم ! ای گروه مهاجران ،‌ ما سزاوارترین افراد به رهبری و جانشینی پیامبریم ؛ زیرا خاندان و اهل بیت او هستیم ، و ما از شما شایسته‌تریم ؛ زیرا ما خوانندگان کتاب خدا ، آشنایان به دین و فقه در احکام خدا ، دانا به سنت‌های رسول خدا ، آگاه در امر حکومت‌داری ، دور کننده زشتی‌ها از زندگی مردم ، و حکومت و رهبری به عدالت در بین مردم هستیم . پیرو هوای نفس نباشید که شما را از راه خدا و حق دور می‌کند .
بشیر بن سعد انصاری گفت : ای علی ! اگر انصار این سخنانت را قبل از بیعت آنان با ابوبکر می شنیدند ، دو نفر هم در باره تو اختلاف نمی‌کردند و همه پیرو تو شده و پشت سر تو حرکت می‌کردند .
۸ . على (علیه السلام) ابوبکر را استبدادگر و خلافت را حق مسلم خود مى داند
بخارى و مسلم در کتاب صحیح خود ضمن بیان داستان اعتراض صدیقه طاهره ( علیها السلام ) به ابوبکر در قضیه فدک و ممانعت وى در ارجاع آن و غضب فاطمه زهرا (علیها السلام) از ابوبکر و سخن نگفتن حضرت با وى تا آخر لحظه عمر نوشته اند :
على (علیه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) به ابوبکر گفت :
“تو در حق من استبداد کردى و به خاطر جایگاه من با رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) خلافت حق مسلم من بود ” که قطرات اشک ابوبکر با شنیدن این سخن على (علیه السلام)سرازیر گشت
وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ وَکُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَصِیبًا حَتَّى فَاضَتْ عَیْنَا أَبِی بَکْرٍ
صحیح البخارى ، ج ۵ ، ص۸۲ ، کتاب المغازی ، باب غزوة خیبر.
در صحیح مسلم آمده :
وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ وَکُنَّا نَحْنُ نَرَى لَنَا حَقًّا لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ یَزَلْ یُکَلِّمُ أَبَا بَکْرٍ حَتَّى فَاضَتْ عَیْنَا أَبِی بَکْر .
صحیح مسلم ، ج ۵ ، ص ۱۵۴ ، کتاب الجهاد ، باب قول النبی (ص) لانورّث ما ترکناه صدقة .
۹ . من با شما بیعت نمی‌کنم ، شما برای بیعت با من سزارواترید :
ثم إن علیا کرم الله وجهه أتى به إلى أبی بکر وهو یقول : أنا عبد الله وأخو رسوله ، فقیل له بایع أبا بکر ، فقال : أنا أحق بهذا الأمر منکم ، لا أبایعکم وأنتم أولى بالبیعة لی.
الامامة والسیاسة ، بتحقیق الزینی ، ج ۱ ، ص ۱۸٫
هنگامی که علی ( علیه السلام ) را نزد ابوبکر آوردند ، ف

رمود : من بنده خدا و برادر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) هستم . گفتند : با ابوبکر بیعت کن ، فرمود : من از همه شما برای خلافت شایسته‌ترم ، با شما بیعت نمی‌کنم ؛ بلکه سزاوار این است که شما با من بیعت کنید .
۱۰ . استدلال علی ( علیه السلام ) به همانند آن‌چه مهاجرین بر انصار استدلال کردند :
ألستم زعمتم للأنصار أنکم أولى بهذا الأمر منهم لما کان محمد منکم ، فأعطوکم المقادة ، وسلموا إلیکم الإمارة ، وأنا احتج علیکم بمثل ما احتججتم به على الأنصار نحن أولى برسول الله حیا ومیتا فأنصفونا إن کنتم تؤمنون وإلا فبوءوا بالظلم وأنتم تعلمون .
الامامة والسیاسة بتحقیق الزینی، ج ۱، ص ۱۸٫
علی ( علیه السلام ) فرمود : آیا شما نبودید که به انصار گفتید : چون محمد از ما است ، سزاوارتر به خلافت پس از وی می‌باشیم ؟ و آنان امر را به شما واگذار و خلافت را تقدیم شما کردند ، و اکنون من نیز همانند استدلال شما بر آنان می‌گویم : ما شایسته‌تر و سزاوارتر نسبت به امور پس از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) هستیم ؛ چه در زمان حیات و یا وفات آن حضرت . و اگر قطعاً به او و راهش ایمان دارید ، منصفانه قضاوت کنید و گرنه آگاهانه ظلم و ستم کرده‌اید .
۱۱ . یاری طلبی علی علیه السلام از فاطمه :
ابن قتیبه دینوری می‌نویسد :
وخرج علی کرم الله وجهه یحمل فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم على دابة لیلا فی مجالس الأنصار تسألهم النصرة ، فکانوا یقولون : یا بنت رسول الله ، قد مضت بیعتنا لهذا الرجل ولو أن زوجک وابن عمک سبق إلینا قبل أبی بکر ما عدلنا به ، فیقول علی کرم الله وجهه أفکنت أدع رسول الله صلى الله علیه وسلم فی بیته لم أدفنه ، وأخرج أنازع الناس سلطانه ؟ فقالت فاطمة : ما صنع أبو الحسن إلا ما کان ینبغی له ، ولقد صنعوا ما لله حسیبهم وطالبهم .
الامامة والسیاسة بتحقیق الزینی، ج ۱، ص ۱۹٫
علی ( علیه السلام ) در حالی که فاطمه را شبانه بر مرکبی سوار کرده بود ، نزد انصار می‌رفت و از آنان درخواست همراهی و کمک می‌کرد . انصار در پاسخ می‌گفتند : ای دختر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ما با این مرد ( ابوبکر) بیعت کرده‌ایم و اگر پسر عمو و شوهرت پیش از او نزد ما می‌آمد ،‌ با او بیعت می‌کردیم . علی ( علیه السلام ) فرمود : آیا می‌توانستم بدن نازنین رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را رها کنم و آن را دفن ننمایم ، آنگاه برای به دست آوردن خلافت و جانشینی‌اش با مردم دعوا کنم ؟
فاطمه ( سلام الله علیها ) فرمود : آنچه که ابوالحسن انجام داد ، شایسته‌ترین روش بود ، دشمنان ما آن چه کردند ، خداوند جزای آنان را خواهد داد .
ابن أبی الحدید می‌نویسد :
ویقال انه علیه السلام لما استنجد بالمسلمین عقیب یوم السقیفة وما جرى فیه وکان یحمل فاطمة علیها السلام لیلا على حمار وابناها بین یدی الحمار ، وهو علیه السلام یسوقه فیطرق بیوت الأنصار وغیرهم ، ویسألهم النصرة والمعونة ، أجابه أربعون رجلا فبایعهم على الموت وأمرهم أن یصبحوا بکرة محلقی رؤوسهم ومعهم سلاحهم فأصبح لم یوافه منهم الا أربعة الزبیر والمقداد وأبو ذر وسلمان ثم أتاهم من اللیل فناشدهم فقالوا نصبحک غدوة فما جاءه منهم الا أربعة وکذلک فی اللیلة الثالثة.
شرح نهج البلاغة ، ج ۱۱ ، ص ۱۴٫
گفته‌اند که علی ( علیه السلام ) پس از حادثه سقیفه ، همسرش را سوار بر الاغ در حالی که دو فرزندش نیز همراه آنان بود ، شبانه به خانه انصار و غیر آنان می‌برد و از آنان تقاضای کمک و همراهی می‌کرد . چهل نفر به درخواست علی ( علیه السلام ) پاسخ مثبت داده و با وی بیعت کردند که تا پای مرگ همراه آن حضرت خواهند بود . علی ( علیه السلام ) دستور داد تا همه آنان صبحگاهان در حالی که سرها تراشیده شده و مسلح باشند ، حاضر باشند . هنگام صبح علی ( علیه السلام ) فقط چهار نفر به نامهای زبیر ، مقداد ، ابوذر و سلمان را دید که حاضر شده‌اند و از ق بقیه خبری نیست . شب فرا رسید و علی ( علیه السلام ) نزد کسانی که بیعت کرده بودند رفت و علت را جویا شد ، همه قول دادند که صبح آن روز به عهدشان وفا کنند ؛ ولی چنین نشد و در شب سوم هم باز خلف وعده کردند .
۱۲ . اعتراض علی (ع) به انصار و قریش پس از سقیفه
و من کلام له (علیه السلام) قالوا لما انتهت إلى أمیر المؤمنین (علیه السلام) أنباء السقیفة بعد وفاة رسول الله ص قال (علیه السلام) ما قالت الأنصار قالوا قالت منا أمیر و منکم أمیر قال (علیه السلام) :
فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَصَّى بِأَنْ یُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَ یُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ قَالُوا وَ مَا فِی هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ فَقَالَ(علیه السلام) لَوْ کَانَ الْإِمَامَةُ فِیهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِیَّةُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ(علیه السلام) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَیْشٌ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ص فَقَالَ(علیه السلام) احْتَجُّوا بِالش

َّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ .
نهج البلاغه ، خطبه ۶۷ .
وقتى ماجراى سقیفه به امام رساندند، پرسید : انصار چه گفتند ؟ پاسخ دادند که انصار گفتند : زمامدارى از ما و رهبرى از شما مهاجرین انتخاب گردد پس امام فرمود:
چرا با آنها به این سخن رسول خدا قرآن استدلال نکردید که حضرت درباره انصار سفارش فرمود : با نیکان آن ها به نیکى رفتار کنید و از بدکاران آن ها درگذرید !
پرسیدند چگونه این حدیث انصار را از زمامدارى دور می کند ؟
پاسخ داد : اگر زمامدارى و حکومت در آنان بود ، سفارش کردن درباره آن ها معنایى نداشت .
سپس پرسید : قریش در سقیفه چه گفتند ؟ جواب دادند : قریش، مى گفتند «بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ ؛ ما از درخت رسالتیم .
امام (ع) فرمود: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَةَ ؛ به درخت رسالت استدلال کردند !! اما میوه اش را ضایع ساختند .
۱۳ . احتجاج امام به آیات قرآن و احادیث رسول خدا :
سؤال ما از دوستان اهل سنت این است که اگر امام علی علیه السلام خودش را امام نمی دانست ، چرا در موارد متعدد ، به آیات قرآن و احادیث فراوانی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حق آن حضرت رسیده بود ، احتجاج می‌کردند ؟
روایات در این باره بسیار فراوان است که ما فقط به چند مورد اشاره می‌کنیم :
احتجاج به حدیث غدیر :
امام علی علیه السلام در موارد بسیاری به حدیث غدیر احتجاج می‌‌کردند و این حدیث را برای مردم یادآوری می‌کردند ؛ همانند : روز شوری ، در زمان حکومت عثمان ، در روز جنگ جمل ، در جنگ صفین ، در کوفه و … ما فقط به مناشده آن حضرت در کوفه اشاره می‌کنیم .
بسیاری از علمای اهل سنت نوشته‌اند که روزی امام علی علیه السلام در جمع بسیاری از صحابه رسول خدا خطبه خواند و آن‌ها را قسم به خداوند قسم داد آیا شما که در روز غدیر حاضر بودید ، نشیدید که آن پیامبر اسلام فرمود : « من کنت مولاه فعلی مولاه » برخی از صحابه بلند شده و سخن امام را تأیید کردند ؛ اما برخی دیگر چشمانشان را بر روی حقیقت بستند و سخن امام را تأیید نکردند .
عبد الرحمن بن أبی لیلی می‌گوید :
شهدت علیّاً فى الرحبة ینشد الناس ، فیقول : انشد اللّه من سمع رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم)یقول : یوم غدیر خم : من کنت مولاه فعلى مولاه ، لمّا قام فشهد ، (و لا یقم الاّ من قدر رآه)
قال عبد الرحمن : فقام اثنا عشر بدریّاً کأنّى أنظر إلى أحدهم فقالوا : نشهد انّا سمعنا رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) ، یقول یوم غدیر خم : ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم ، وأزواجى امّهاتم ؟ فقلنا : بلى یا رسول اللّه . قال : فمن کنت مولاه فعلىّ مولاه ، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه » . إلى أن قال فقام الاّ ثلاثة لم یقوموا فدعا على فأصابتهم دعوته .
علی ( علیه السلام ) را در میدان شهر دیدم که از مردم درخواست و تقاضا می‌کرد تا هر کسی در غدیر خم از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) این حدیث را شنیده است ، گواهی دهد ، و می فرمود : شما را به خدا قسم اگر در غدیر خم شنیده‌اید که رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود : ” هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی پس از من رهبر او است ” بپا خیزد و شهادت دهد .
عبد الرحمن می‌گوید : دوازده نفر از آنان که در بدر حضور داشتند ، حرکت کردند و گفتند : ما شهادت می‌دهیم که در روز غدیر پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود : ای مردم ! آیا من بر جان شما مؤمنان ولایت ندارم و همسرانم مادران شما نیستند ؟ گفتیم : آری ، این چنین است ای رسول خدا . آن حضرت فرمود : پس هر کس که من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است . خدوندا ! دوست بدار آن که او را دوست بدارد و دشمن بدار آن که او را دشمن بدارد .
راوی می‌گوید : سه نفر از حاضران در غدیر خم در مجلس علی ( علیه السلام ) حاضر به شهادت نشدند ، علی علیه السلام در حق آنان نفرین کرد که هر سه نفر به نفرین آن حضرت گرفتار شدند
مسند احمد بن حنبل ، ج ۱ ، ص ۱۱۹ ، ط المیمنیة بمصر و ج ۲ ، ص۱۹۹ ، ح ۹۶۱ بسند صحیح ، ط دار المعارف بمصر و تاریخ دمشق ، ابن عساکر الشافعى ، ترجمة الإمام على بن أبی طالب ، ج ۲ ، ص۱۱ ، ح ۵۰۶ و کنز العمال ، ج ۱۵، ص۱۵۱ ، ح ۴۳۰ ، ط ۲ ، و فرائد السمطین ، ج ۱ ، ۶۹ .
و همین احتجاج به روایت أبی طفیل در این منابع می‌توان یافت :
مسند احمد بن حنبل ، ج۴ ، ص۳۷۰ ، بسند صحیح ، ط المیمنیة بمصر و تاریخ دمشق ، ابن عساکر الشافعى ، ترجمة الإمام علىّ بن ابیطالب (علیه السلام) ج۲ ، ص۷ ، ح۵۰۳ و مجمع الزوائد هیثمى الشافعى ، ج۹ ، ص۱۰۴ ، وصحّحه ، کفایة الطالب ، کنجى الشافعى ، ص ۵۶ ، ط الحیدریة و ص ۱۴ ، ط الغرى ، خصائص النسائى الشافعى ، ص ۱۰۰ ، ط الحیدریة و ص ۴۰ ، ط بیروت و البدایة والنهایة لابن کثیر الشافعى ، ج ۵ ، ص ۲۱۱ .
جالب این است که خود علمای اهل سنت نوشته‌اند کسانی که در آن روز حضور داشتند ؛ اما سخن امام علیه السلام را تأیید نکردند ، امام عل

یه السلام آن‌ها را نفرین کرد که نفرین آن حضرت کارساز شد ؛ از جمله :
۱ . أنس بن مالک ، خادم رسول خدا که اهل سنت برای او اعتبار ویژه قائل هستند .ابن قتیبه دینوری در المعارف می نویسد :
أنس بن مالک کان بوجهه برص وذکر قوم أن علیا رضی الله عنه سأله عن قول رسول الله صلى الله علیه وسلم اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقال کبرت سنی ونسیت فقال له علی رضی الله عنه إن کنت کاذبا فضربک الله ببیضاء لا تواریها العمامة .
المعارف ، ابن قتیبة ، ص ۵۸۰ و شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج ۴ – ص ۷۴ .
أنس بن مالک از ناحیه صورتش به مرض و بیماری پیسی مبتلا شده بود ، نقل شده است که علی ( علیه السلام ) از وی سؤال کرد : تو در غدیر خم حدیث « اللهم وال من والاه » را شنیده‌ای ؟ گفت : من پیر شده‌ام و فراموش کرده‌ام . علی ( علیه السلام ) فرمود : اگر دروغ می‌گویی ،‌ خداوند تو را به مرض پیسی مبتلا کند که عمامه‌ ات هم نتواند آن را بپوشاند .
وروى عثمان بن مطرف أن رجلا سأل أنس بن مالک فی آخر عمره عن علی بن أبی طالب ، فقال : إنی آلیت ألا أکتم حدیثا سئلت عنه فی علی بعد یوم الرحبة ، ذاک رأس المتقین یوم القیامة ، سمعته والله من نبیکم .
شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج ۴ – ص ۷۴ .
عثمان بن مطرف نقل می‌کند : مردی از أنس بن مالک در اواخر عمرش از علی ( علیه السلام ) سؤال کرد ، گفت : من عهد کرده‌ام که پس از حادثه شهادت خواهی علی ( علیه السلام ) در میدان شهر ، هیچ حدیثی را در باره وی انکار نکنم ، علی ( علیه السلام ) سر دسته پرهیزکاران در روز قیامت است ، به خدا قسم این حدیث را از پیامبر شنیدیم .
۲ . براء بن عازب :ایشان نیز در آن روز حضور داشت ؛ اما متأسفانه همانند أنس ، انکار کرد و با نفرین امام چشمانش را از دست داد ، تا درسی باشد برای او که دیگر چشمانش را بر روی حقایق نبندد.
أرجح المطالب ، عبید اللّه الآمرتسرى الشافعى ، ص ۵۸۰ ، ط لاهور و الأربعین حدیثاً ، الهروى مخطوط .
۳ ـ زیدن بن ارقم : او نیز چشمانش را در این روز از دست داد و کور از دنیا رفت .
مناقب على بن أبی طالب ، ابن المغازلى الشافعى ، ص ۲۳ ، ح ۳۳ ، ط ۱ طهران و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج ۱ ، ص ۳۶۲ ، ط ۱ مصر و ج ۴ ، ص ۷۴ ، ط مصر ، تحقیق محمد ابوالفضل و السیرة الحلبیة ، ج ۳ ، ص۳۳۷ .
۴ ـ جریر بن عبداللّه البجلى: وی نیز از کسانی است که گرفتار نفرین امیر المؤمنین علیه السلام شد
انساب الاشراف ، البلاذرى ، ج ۲ ، ۱۵۶ .
۱۴-امام علی (ع) در جلسه شورای تعیین خلیفه (که عمر قبل از وفات خود اعضای آن را تعیین کرده بود)، به بیان ویژگی ها و شایستگی های خود پرداخت.
شیعه(طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج ۱، ص ۱۴۷، نشر مرتضی، مشهد، ۱۴۰۳هـ.ق) و سنی روایت کرده اند که علی (ع) در این شورا به فضایل خود اشاره کرد و برای آنها ثابت کرد که خلافت حق او است و کسی جز او شایستگی خلافت را ندارد.
ابن حجر هیثمی در کتاب خود، الصواعق المحرقة می نویسد: “علی (ع) در آن شورای شش نفره سخنانی طولانی ایراد کرد که قسمتی از سخنان او خطاب به سایر اعضای شوری چنین است: شما را به خدا سوگند می دهم آیا در میان شما غیر از من کسی هست که رسول خدا (ص) به وی گفته باشد: “تو در روز رستاخیز تقسیم کنندۀ بهشت و جهنم هستی؟» جواب دادند: البته که نه”.( هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، ص ۲۴، چاپ دوم، مکتبة القاهرة، ۱۳۸۵هـ.ق.)
ابن ابی الحدید که متن این گفت و گو را میان اهل سنت مشهور می داند با تفصیل بیشتری این رویداد را نقل کرده است و می نویسد: علی (ع) در آن محفل گفت: “شما را به خدا سوگند می دهم آیا در بین شما غیر از من کسی هست که رسول خدا (ص) او را برادر خود خوانده باشد (عقد اخوت بسته باشد)، آن موقع که بین برخی از مسلمانان با بعض دیگر عقد برادری برقرار کرد؟! گفتند: نه، فرمود: آیا در میان شما کسی غیر من وجود دارد که رسول خدا (ص) درباره او فرموده باشد: هر که من مولای او هستم پس او مولای او است؟! جواب دادند: نه، فرمود: آیا در میان شما به غیر از من کسی هست که رسول خدا (ص) دربارۀ او فرموده باشد: تو نسبت به من به مانند هارون نسبت به موسی هستی، تنها با این تفاوت که بعد من پیامبری نیست» پاسخ دادند: نه. فرمود: آیا در بین شما کسی غیر از من وجود دارد که رسول خدا (ص) او را برای ابلاغ سورۀ برائت مأمور کرده باشد، زمانی که فرمود: «این سوره را یا باید خود ابلاغ کنم یا مردی که از من است». گفتند: نه. آیا شما نمی دانید که اصحاب رسول خدا (ص) در دشواری های جنگ او را تنها گذاشتند و فرار کردند؛ ولی من هیچ وقت فرار نکردم؟! باز آنان سخن امام علی (ع) را تأیید کردند. فرمود: آیا شما نمی دانید که نخستین مسلمان من بودم و از همۀ شما نسبت من به رسول خدا (ص) نزدیک تر است؟! پاسخ دادند: بله».(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۲، ص

چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸هـ.ق.)
برخی از بزرگان اهل سنت از عامر بن واثله چنین نقل کرده اند: عامر نقل می کند که من حرف های اعضای شورا را از پشت در می شنیدم. شنیدم که علی (ع) می گفت: «مردم با ابوبکر بیعت کردند و حال آن که سوگند به خدا که من از ابوبکر نسبت به خلافت سزاوارتر و شایسته تر بودم، ولی به خاطر این که مردم دوباره به جاهلیت و کفر بر نگردند و نزاع و درگیری رخ ندهد، سکوت کردم … سپس مردم با عمر بیعت کردند و حال آن که من از او شایسته تر و سزاوارتر بودم، ولی باز به علت حفظ اسلام سکوت کردم».(هندی، متقی، کنز العمال، ج ۵، ص ۷۲۴، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۹ق؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳۴، تحقیق، شیری، علی، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۵ ق) این روایت با اندکی اختلاف در منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است.( خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب خوارزمی، ص ۲۱۷، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۴هـ.ق.)
در روایات شیعی آمده است که پس از پایان یافتن سخنان حضرت علی (ع) اعضای شورا با هم مشورت کردند و گفتند: ما فضیلت او را می دانیم و می دانیم که او شایسته ترین فرد به خلافت است، ولی علی در تقسیم بیت المال و سایر امکانات هیچ کس را بر دیگری ترجیح نمی دهد. اگر او را خلیفه قرار دهیم با ما مثل بقیۀ مردم رفتار خواهد کرد… .( احتجاج،

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>