وبلاگ رسمی سلمان حدادی

ارتباط مستقیم با سلمان حدادی

معنایی عجل چیست؟؟؟

✍سلمان حدادی مولوی وهابی شیعه شده, [۳۱.۰۷.۱۶ ۰۵:۵۴]
[ Photo ]
پاسخ به این سوال

✍سلمان حدادی مولوی وهابی شیعه شده, [۳۱.۰۷.۱۶ ۰۵:۵۵]
عمومی عجل : شتاباندن , تسريع کردن , تند کردن , شتاب دادن , بر سرعت ( چيزي ) افزودن , تند شدن , تندتر شدن , تسريع ردن , شتافتن عجل
عمومی عَجِلَ : عَجَلًا و عَجَلَةً : شتاب كرد ، تسريع نمود ؛ « عَجِلَ بِهِ الَيه »: او را با شتاب برد
– الأَمرَ : در آن كار درنگ كرد و به كار ديگرى پرداخت . عَجِلَ
عمومی عجل : گوساله , نرمه ساق پا , ماهيچه ساق پا , چرم گوساله , تيماج عجل
عمومی عَجَّلَ : تَعْجِيلًا [ عجل ]: شتاب كرد
– هُ : بر او پيشى گرفت ، او را برانگيخت
– لَهُ مِنَ الثَّمَن كذا : مبلغى به او پرداخت نمود
– اللَّحْمَ : گوشت را با شتاب پُخت . عَجَّلَ
عمومی عجل مخصي : راندن , بردن , راهنمايي کردن , هدايت کردن , گوساله پرواري , رهبري , حکومت عجل مخصي
عمومی عُجْل : هر چيزى كه در آن شتاب شود ، آنچه از غذا كه حاضر شده باشد ، آنچه از غذا كه با شتاب براى ميهمان آورند . عُجْل

ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ معنی متن اصلی
عمومی عَجُول : ج عُجُل [ عجل ]: شتابان ، پُر شتاب . عَجُول
عمومی عَجِل : به معناى ( العَاجِل ) است . عَجِل
عمومی عَجُل : مرادف ( العَاجِل ) است . عَجُل
عمومی عِجْلَة : ج عِجَل و عِجَال ( ح ): گوساله ماده ، چرخ . عِجْلَة
عمومی عَجَلَة : ج عَجَل و عِجَال و أَعْجَال : سرعت و شتاب ، سَبُكى ، چرخ ، گل و لاى ، ابزارى كه با آن بار حمل كنند . عَجَلَة
عمومی عِجْل : ج عُجُول و عِجَلَة و عِجَال ( ح ) : گوساله . عِجْل
کلمات مرتبط

مِعْجَل مُسْتَعْجَل مُسْتَعْجَلَة عَجُول مِعْجَال اسْتَعْجَلَ أَعْجَلَ تَعَجَّلَ عَجَّلَ عاجَلَ بعجالة تعجيل عَجْلَي عُجَالَة عَجَال استعجال عَجِيل عاجِلة عَجْلَان عَجَلَة

کلمات نزدیک

عَجْعَجَ :
عَجْعَجَ : عَجْعَجَةً [ عجعج ]: بسيار فرياد كشيد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجْعَاج :
عَجْعَاج : [ عجعج ]: آنكه بسيار فرياد كشد
– مِنَ الخَيْل : اسب اصيل ، اسب پير .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجْلَي :
عَجْلَي : مؤنث ( العَجْلَان ) است .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجْزَاء :
عَجْزَاء : مؤنث ( الأَعْجَز ) است .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجْلَان :
عَجْلَان : ج عَجَالَى و عُجَالَى و عِجَال : شتابگر ، شتاب كننده .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجْعَجَة :
عَجْعَجَة : [ عجعج ]: مص
– ج عَجَاعِج : اسم است به معناى فرياد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عُجْزَة :
عُجْزَة : « هو عُجْزَةُ أَبيهِ »: او آخرين فرزند پدر خود است اين كلمه همواره با لفظ مفرد مىيد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
العِجْزَة:
العِجْزَة : به معناى ( العُجْزَة ) است ؛ « هُوَ عِجْزَةُ ابيه »: او آخرين فرزند پدرش است .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجْفَاء :
عَجْفَاء : ج عِجَاف : مؤنث ( الأَعْجَف ) است .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
أَعْجَف:
أَعْجَف : م عَجْفَاء ، ج عِجَاف [ عجف ]: لاغر ؛ « نَصْلٌ اعْجَفُ »: پيكان باريك .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجُفَ :
عَجُفَ : عَجَفاً : به معناى ( عَجِفَ ) است .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجِفَ :
عَجِفَ : عَجَفاً : لاغر شد و چاقى او برطرف گرديد
– تِ الْبِلادُ : باران نيامد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجَّفَ :
عَجَّفَ : تَعْجِيفاً [ عجف ] الرجُلُ : آن مرد هنوز سير نشده دست از غذا كشيد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجِف :
عَجِف : ( للمذكَّر و المؤنَّث ): لاغرى كه چاقى او برطرف شده باشد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجَفَ :
عَجَفَ : عُجُوفاً : غذا را نخورد ، دست از غذا كشيد .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عجلة :
عجلة : گوساله ماده , ماده گوساله , شتاب کردن , شتابيدن , عجله کردن , چاپيدن , بستوه اوردن , باشتاب انجام دادن , راندن , شتاب , عجله , دستپاچگي , خسته کردن , خسته , از پا درامدن , فرسودن , لا ستيک چرخ , لا ستيک , لا ستيک زدن به , لا ستيک اتومبيل , چرخ , دور , چرخش , رل ماشين , چرخيدن , گرداندن
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عُجْلَة :
عُجْلَة : مرادف ( العُجْل ) است .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عِجْلَة :
عِجْلَة : ج عِجَل و عِجَال ( ح ): گوساله ماده ، چرخ .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
شَغَلَ عجلة الإنتاج:
چرخه توليد را به كار انداخت
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عَجَلَة :
عَجَلَة : ج عَجَل و عِجَال و أَعْجَال : سرعت و شتاب ، سَبُكى ، چرخ ، گل و لاى ، ابزارى كه با آن بار حمل كنند .
ﺎﻠﻤﻌﺠﻣ: عمومی
عِجْل:
عِجْل : ج عُجُول و عِجَلَة و عِجَال ( ح ) : گوساله .

, ,

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>